سردارمريسم بختياري از زنان كم نظير تاريخ ايران و تاريخ قوم بختياري است در سال 1294 قمري در قلعه چغاخور مقرحكومتي پدرش حسينقلي خان ايلخاني بختياري ديده به جهان گشود .درحاليكه تنها چهل روز از تولدش گذشته بود وي را به عقد علي قلي خان چهارلنگ محمود صالح پسر محمد علي خان در آوردندسردارمريم بختياري رابايداز نادره زنان تاريخ ايران به شمار آورد شير زني كه از ميان قوم شهير وغيور بختياري برخاسته و عظمت دو ابر قدرت روس و انگليس را در هم شكست. .بي بي مريم در حاليكه تنها پنج سال از عمرش را سپري كرده بود پدرش حسينقلي خان ايلخاني به دستور دربار وبه وسيله مسعود ميرزاي ظلل السلطان حاكم اصفهان به شهادت رسيد و.برادرانش علي قلي خان و اسفنديارخان را به زندان افكندند و يك دوره سخت هفت ساله را بر خانواده ايلخاني تحميل كردند….(.ادامه دارد)- پس از يكسال علي قلي خان سردار اسعد با پادرمياني اتابك اعظم از زندان آزاد وپس از مواجهه شدن با بي مهري عمويش امام قلي خان حاجي ايلخاني كه به جاي حسين قلي خان ايلخاني مقتول مقام ايلخاني گري را تصاحب كرده بود .به تهران عزيمت وبا درجه سرتيپي به رياست قواي گارد شاهي منصوب گرديد.در اين دوره خانواده ايلخاني تحت تحريكات ظلل السلطان و همراهي ايلخاني جديد دوران سختي را سپري كردند.دوره اي هفت ساله كه با آزادي اسفنديارخان از زندان و اهداي لقب سردار اسعدي به وي وهمچنين انتصاب ايشان به سمت ايلخاني بختياري به اتمام رسيد .اگر نبود درايت و دور انديشي علي قلي خان سردار اسعد بدرفتاري كه عمو هاوفرزندانشان در حق خاندان ايلخاني روا داشته بودند براي هميشه دشمني و كدورت را در بين آنان حاكم ميساخت .پس از اين دوران بي بي مريم علي رغم بي ميليش به خانه بخت ميرود خاندان خوانين محمود صالح كه سابقه حاكميتشان به چند صد سال پيشتر از اين زمان ميرسيد به دليل اختلافات داخلي و تحريكات خوانين دوركي از قدرت و صلابت آنچناني كه اجدادشان از آن بر خوردار بودند برخودار نبودند .ثروت و قدرت آنان صرف رقابتهاي قدرت طلبانه شده و اين امر سبب تحليل جايگاه تاريخي آنان شده بود.بي بي مريم چهار سال ونيم باهمسرش علي قلي خان زندگي كرد و تا زماني كه به گفته خودش علي قلي خان به وسيله برادرش با سم مسموم وكشته گرديد بي بي در ميان اين خانواده بسر برد وحاصل اين چهار سال زندگي مشترك سه فرزند پسر بود پسراني بنامهاي:محمد علي خان +علي مردان خان و سهراب خان كه علي مردان خان خود افتخار آفرين تاريخ بختياري گرديد…ادامه دارد
ادامه مطلب
تاريخ : 16 / 10 / 1392
ا 8 قبل از ظهر نويسنده : سام ا حاج علی قلی خان سردار اسعد بختیاری پدرانقلاب مشروطیت جایگاهی فراتر ازنلسون ماندلادارد.مي گوييد چرا؟اندكي تامل كنيد به يك قرن پيش بازگرديد در مسير تاريخ و بزرگمردي را بنگريد ايستاده بر اريكه قدرت پادشاهي در قبضه قدرت اوست.همين ديروز سلطان محمد عليشاه قاجار را از اريكه قدرت به زير كشانده است.سه هزار جنگجوي شجاع بختياري تحت فرمانش نظم و انضباط را در تهران پايتخت ايران برقرار كرده اند . وما در اين بازگشت بي پايان ملاحظه مي كنيم كه سفراي روس وانگليس شتابان پيش مي آيند آنان هم واقعيت را پذيرفته اند آري پيشنهاد پذيرش پادشاهي ايران را به سردار بختياري ارائه مي دهند .نشريات اروپايي از سلسله پادشاهي جدیدی که بزودی در ایران تاسیس خواهد شد می نویسند و ازسردار اسعد بختياري وقوم بختیاری ياد مي كنند كه بزودي در ايران زمامدار حكومت خواهند شد .آنان از اصالت آريايي و ايراني اين سلسله پادشاهي مي گويند و سفراي روس و انگليس همچنان ايستاده اند تا كه اين خبر مهم يعني پذيرش پادشاهي ايران را توسط حاج علي قلي خان سردار اسعد بختياري به ممالك متبوعشان مخابره كنند كه ناگهان خان بختياري از جاي بر ميخيزد و با عصبانيت فرياد ميزند كه نه نه هرگز من نه از روي خودخواهي و جاه طلبي به اين قيام دست زده ام ونه به تاج وتخت پادشاهي چشم دوخته ام من از براي وطن وحاكميت قانون جان و مال و هستي ايل و تبارم را به قربانگاه آورده ام و فورا دستور ميدهد مجلس بزرگان در بهارستان تشكيل و براي پادشاه جديد چاره جويي كنند.به راستي چنين بزرگمردي كه در اوج قدرت از قدرت كناره گيري ميكند و تنها شش ما ه وزارت را آنهم براي تحكيم پايه هاي قدرت حاكميت مشروطيت پذيرا میشود نبايد يك قهرمان ملي و يك اسطوره جهاني به حساب آورد؟بايد بياد آورد اين حماسه بزرگ در عصري به وقوع پيوسته است كه استبداد و خود كامگي بر اكثر كشورهاي جهان حكمفرما بوده است.پس سر دار اسعد بختياري يك قرن جلوتر از زمان خودش مي زيسته و بحق كه پدر انقلاب مشروطيت و پايه گذار اصلي مردم سالاري در ايران مابوده است .واما نلسون ماندلا اگر در زمان معاصر مبارزه سياسي اش بر عليه حاكميت آپارتايد به بار مينشيند و اگر در اوج قدرت به نفع دموكراسي از قدرت كناره گيري ميكند باز هم يك قرن از سردار اسعد ما عقب تر است فراموش نكنيم از سال 1288شمسي تا 1386شمسي 98سال فاصله است .فاصله اي كه ما در غفلت بسر برده ايم و تاريخ هم ناجوانمردانه به فراموشيمان سپرده است….
تاريخ : 16 / 10 / 1392
ا 8 قبل از ظهر نويسنده : سام ا
نگاهی اجمالی به تاریخ هخامنشیان و کوروش می اندازیم. پارسیها و ایجاد سلسله هخامنشی از آنجا که گفتیم مردان و انسانهای نخستین زاگرس نشین بوده اند و به شمال و جنوب و شرق و غرب کوچهای بلند مدت و کوتاه مدت می کردند از همه معروف تر که به سرزمین اجدادی خود مراجعت نمودند نژاد آریایی بودند و پارسی ها مردمان آریایی نژاد بودند و پارسیان همان مردمان اصیل هفت لنگ بختیاری بودند که بعدها لقب « پارسوا » گرفتند.
شهر پارسوماش که مسجد سلیمان کنونی می باشد توسط نژاد آریایی بنا و ساخته شد و زمانی که سلسله هخامنشیان به قدرت رسیدند دولتی قوی با گستردگی وسیع تاسیس کردند که دنیای قدیم را به استثناء و مثلث یونان را تحت سلطه مجدد خود درآوردند.
به گفته هرودوت تاریخ نویس یونانی پارسیها به 7 طایفه شهری و ده نشین و 4 طایفه چادر نشین تقسیم شدند که در مورد این طایفه ها اطلاع دقیقی در دست نیست ولی طبق نوشته های هرودوت هخامنشیان از طایفه های پارسارگادیان که در پارسوماش اقامت داشتند که سر سلسله آنها هخامنش بوده است، بوده اند.
زادگاه چیش پیش دوم همان مسجد سلیمان کنونی است که پس از مرگ چیش پیش حکومت اومیان دو پسرش « آریامنه » پادشاه کشور پارس و کوروش که بعدها عنوان پادشاه بزرگ پارسوماش به او داده شد، تقسیم گردید.
چون در آن زمان کشور ماد در اوج ترقی بود تا زمانی که کوروش زنده بود پایتخت اصلی او پارسوماش و سپس شوش و هگمتانه بود تا زمان کمبوجیه فرند کوروش که پایتخت را از « انزان » مسجد سلیمان به پاسارگاد منتقل کرد. آن هم بنا به سیاست بازی داریوش که مادرش از مردمان مهاجرت شده به آباده بود که بعد داریوش که افسر گارد کوروش و کمبوجیه بود خانواده کوروش را به نابودی کشاند. اول بردیا را با نقشه کشت و سپس کمبوجیه را هم نابود کرد.
کوروش و کوروش کبیر که اعلام می نمائیم این سلسله هخامنشی نیز بختیاری بودند و کوروش هم از نژاد بختیاریها بوده و برای سر وسامان دادن یک امپراطوری قوی اقدام نموده است.
کوروش و تمامی اجداد او در سرزمین بختیاری به دنیا آمدند که در انتهای زاگرس پهناور و به سمت جنوب زاگرس منطقه ای به نام شلال دشت گل و اندیکا و پارسوماش که یک مثلث الهی و جغرفیایی را تشکیل داده اند برخاسته اند.
این مثلث که سرزمین خدایی بوده از دشت گل به پارسوماش صندوقچه اسرار زمین، مادر مهربان قوم
خداوند، سرزمین آواها و الهام ها که زادگاه کوروش کبیر و دامن مام قوم بختیاری می باشد و قدرت هخامنشیان و کوروش از این سرزمین مثلث که شمال این مثلث زاگرس بوده و در ادامه پارسوماش شوشتر و شوش را هم که منطقه های دیگری بودند که به این مثلث وصل بودند که مسافت آن هم بسیار کوتاه بوده که متاسفانه تاریخ نویسان به آن خیلی کوتاه و خلاصه اشاره نمودند و یا در بعضی از این گفتار از این حقیقت تاریخی سخن گفته نشده است و به راحتی از این موضوع حقیقت تاریخی گذشته اند.
از آنجا که کوروش در چندین نقطه از سرزمین ایران و در جاهای مرفه و مرتفع مانند هگمتانه ( همدان کنونی ) و همچنین آباده و مرودشت فارس و حتی بابل ( عراق کنونی ) و کلیه جهان را مراکز امپراطوری خود ایجاد نموده است.
کوروش از آنجا که فکر ایجاد یک امپراطوری بزرگ ایرانی در جهان را داشت در زادگاه خود متوقف نماند و حرکت تکاملی خود را در سراسر کشور ایران و به خصوص در تخت جمشید مرودشت فارس متمرکز نمود ولی آثار تاریخی زادگان وی و اجداد آن که از ایل بختیاری بوده است برای مردم جهان بازگو نشده است و لازم است به قلعه معروف کوروش در شوش و قلعه معروف بردیا در منطقه حوالی دشت گل و شلال در جنوب زاگرس اشاره نمائیم که زادگاه کوروش همین مکان بوده است.
تاريخ : 16 / 10 / 1392
ا 8 قبل از ظهر نويسنده : سام ا این مجموعه نگاهی است به زندگی ۱۰ زن نامدار از میان زنان قاجار تا انقلاب که از جامعه خود جلوتر بودند، یا نگاه به زنان و نقش آنان را در جامعه تغییر دادند.
1- قره العین
طاهره قرهالعین
شاعر و عالم مذهبی
تولد ۱۱۹۳ یا ۱۱۹۶ خورشیدی در قزوین
اعدام ۱۲۳۱ در تهران
فاطمه زرینتاج برغانی قزوینی مشهور به طاهره و قرهالعین٬ شاعر و عالم مذهبی، سال ۱۲۳۱ خورشیدی در ایران اعدام شد. گفته میشود او اولین زنی است که به جرم افساد فیالارض در ایران اعدام شده است.
طاهره در یک خانواده شیعه در قزوین به دنیا آمد. پدرش از روحانیان مشهور قزوین بود. همراه خواهرش در کودکی مقدمات علوم، فقه، اصول، کلام و ادبیات عرب را از پدر آموخت؛ در حالی که در ایران نه تنها زنان که اکثریت جامعه مردان هم بیسواد بودند.
او با عموزاده خود ازدواج کرد که پسر یکی از مجتهدان مشهور مکتب اصولی بود. در آن ایام که بین علمای شیخیه و اصولی اختلاف و رقابت زیادی وجود داشت، طاهره قرهالعین جذب شیخیه شد. تا جایی که برای دیدار با سید کاظم رشتی، بالاترین مقام مکتب شیخیه آن زمان به کربلا رفت. لقب قرهالعین صفتی است که سید رشتی به طاهره داد.
بعد از مرگ کاظم رشتی، قرهالعین از پشت پرده به طلاب او درس میداد. گرایش او به شیخیه سبب خشم پدر و عمویش شد که از بزرگان مکتب اصولیون بودند.
او در نهایت بر اساس روایتها به مذهب باب گروید و جز حروف حی یعنی نخستین ۱۸ نفری شد که به علی محمد باب ایمان آوردند. در راه بازگشت از عراق به ایران در شهرهای مختلف برای مذهب باب، تبلیغ میکرد.
مرداد ماه ۱۲۲۷ شمسی در محلی به نام بدشت واقع در چند کیلومتری شاهرود، گردهمایی چند روزه سران مذهب باب برگزار شد. روایت شده که آنجا طاهره قرهالعین هنگام سخنرانی از پشت پرده بیرون میآید و روبنده را کنار میزند. این کار باعث غوغایی در میان پیروان باب میشود.
بعد از واقعه بدشت به دنبال تعقیب مأموران حکومت ناصرالدین شاه٬ مدتی مخفیانه زندگی کرد تا اینکه در نهایت به اتهام کشتن محمدتقی برغانی، عموی روحانی خود دستگیر شد. حکومت میگفت سوء قصد به جان محمدتقی برغانی به دستور و تحریک طاهره صورت گرفته است.
طاهره که همسرش او را طلاق داده و از بچههایش جدا مانده بود٬ حدود سه سال در خانهای در تهران زندانی ماند. تا اینکه بعد از سوء قصد چند پیرو باب به جان ناصرالدین شاه٬ و صدور فرمان قتل بابیها٬ طاهره را در باغ ایلخانی تهران مخفیانه، خفه یا اعدام کردند.
در کنار روایتهای غالب از گرایش او به مذهب باب چند روایت دیگر هم وجود دارد که میگوید او گرچه از پیروان شیخیه بود، اما هیچگاه بابی نشد و در زمان مرگ به مذهب شیعه درگذشت. هنگام مرگ بین ۳۵ تا ۳۸ سال داشت.
2- بی بی استر آبادی
بیبی خانم استرآبادی
نویسنده و طنزنویس
تولد ۱۲۳۶ خورشیدی، استرآباد گرگان
مرگ سال۱۳۰۰
بیبی فاطمه استرآبادی معروف به بیبیخانم استرآبادی از نخستین زنانی بود که در عصر مشروطه با امضای زنانه بیبی در نشریههای مشروطه مانند حبلالمتین و تمدن مقاله مینوشت.
مادر بیبی خانم٬ ملاباجی یا معلم مکتبخانه دخترانه دربار قاجار بود.
او قلم تند و طنزآمیزی داشت. چند سال بعد از آنکه رساله تأدیب نسوان با قلمی ناشناس چاپ شد٬ او رساله معایب الرجال را نوشت که طنزی بود در پاسخ به مقاله تأدیب نسوان.
او در این کتاب درباره روابط زنان با شوهرانشان در خانه توصیههایی را مطرح میکند.
در بخش دوم معایب الرجال نوشته است: "زخم زبان بدتر از زخم سنان است. حق است این سخن، حق نشاید نهفت. آنچه زخم زبان کند با مرد٬ هیچ شمشیر جان ستان نکند. اما از روی انصاف در هیچ عهد و زمانی و در هیچ زمین و مکانی به کسی مثلاً شده است که گفته باشد قربانت بگردم، او در جواب بگوید زهرمار؟ تا مرد خود صد مرتبه زخم زبان به زن چندان نزند و زن را ملجاء نکند، زن یک مرتبه جواب زشت ندهد. جواب هر جفنگی یک جفنگ است، کلوخ انداز را پاداش سنگ است!''
خانم استرآبادی اولین مدرسه دخترانه تهران را با نام مدرسه دوشیزگان در سال ۱۲۸۵ شمسی همزمان با انقلاب مشروطه تأسیس کرد. این مدرسه در خانه شخصی بیبیخانم برپا شد.
با کودتا علیه مشروطه و به دنبال فضای بسته سیاسی٬ برخی از افراد که مخالف تحصیل زنان بودند٬ مدرسه را مرکز فساد خواندند و به آن حمله کردند.
از خاطرات افضل وزیری دختر بیبیخانم نقل شده است که یکی از روحانیان در حرم شاهزاده عبدالعظیم بر سر منبر گفته بود "بر این مملکت باید گریست که در آن دبستان دوشیزگان باز شده است."
در ادامه فشارها برای بسته شدن مدرسه دوشیزگان٬ خانم استرآبادی نزد وزیر معارف میرود. وزیر معارف به او میگوید نام مدرسه را از دوشیزگان تغییر بدهد و فقط به دختران ۴ تا ۶ ساله آموزش بدهد. به ناچار بیبی خانم برای باز نگه داشتن مدرسه این شرطها را اجرا میکند.
او در تمام عمر به دنبال تربیت٬ آموزش و تعلیم حقوق زنان ایران بود.
نجم السلطنه
ملک تاج نجمالسلطنه
اشرافی نیکوکار
تولد ۱۲۳۲ خورشیدی
مرگ ۱۳۱۱ خورشیدی
ملک تاج، ملقب به نجم السلطنه یکی از دختران فیروز میرزا، پسر عباس میرزای نایب السلطنه بود. او سال ۱۲۳۲ خورشیدی، شش سال بعد از آغاز سلطنت ناصرالدین شاه متولد شد.
سه بار ازدواج کرد و هر سه بار بیوه شد. منصوره اتحادیه در کتاب "زنانی که زیر مقنعه کلاهداری نمودهاند" مینویسد تربیت کودکان خردسال و اداره امور مالی از او زنی مصمم، فعال و پرجرأت ساخت.
نامههای به جای مانده از او به برادرش عبدالحسین میرزا فرمانفرما، نخستوزیر ایران، بخشی از روابط اجتماعی و سیاسی دربار را آشکار میکند. نجمالسلطنه مسائل و اخبار تهران را زمانی که برادرش به کرمان رفته بود، برای او تشریح میکرد.
در یکی از نامههایش به عبدالحسین میرزا فرمانفرما درباره قرض از روسیه نوشته است "برادر، مردم چه کار دارند دولت پول دارد یا ندارد، رضای میل آن را میکنند، مثل شماها راه نمیروند که دو سفر خواست برود به انواع اقسام موقوف کردید..."
منصوره اتحادیه در کتابش مینویسد نگاه انتقادی او، در پسرش محمد مصدق هم نفوذ کرده بود. محمد مصدق حاصل ازدواج دوم نجمالسلطنه بود.
هر چند نجم السلطنه مانند بسیاری دیگر از زنان هم دورهاش زیر سایه مردان اطرافش بود، اما باوجود زندگی سنتی و بسته، سعی کرد از این قالب خارج شود.
نام نجم السلطنه از راه موقوفه وارد تاریخ اجتماعی معاصر شهر تهران شد. او سال ۱۳۰۷ شمسی تصمیم گرفت در ملکی که از شوهر سوم به او رسیده بود، بیمارستانی تأسیس کند. این بیمارستان، به نام بیمارستان نجمیه، ۱۵ آذر ۱۳۰۸ افتتاح شد.
نجم السلطنه بیشتر ثروت خود را وقف ساخت این بیمارستان کرد. بر اساس وقفنامه، نجم السلطنه نظارت بیمارستان نجمیه را پس از مرگش به جای آنکه به رسم معمول به پسرانش بسپارد، به دختر بزرگش واگذار کرد. پسرش محمد مصدق در همین بیمارستان درگذشت.
ستاره فرمانفرماییان، خواهر نجم السلطنه هم از زنان مشهور و تأثیرگذار قاجار بود. زنی که اولین مدرسه عالی مددکاری را در ایران تأسیس کرد.
زینب پاشا
زینب پاشا
مبارز اجتماعی در تبریز
تولد نامعلوم
زندگی و مرگ در فاصله سالهای ۱۲۳۰ تا ۱۳۰۰ خورشیدی
از جزئیات زندگی زینب پاشا پیش از جنبش تنباکو اطلاعات زیادی در دسترس نیست. گفته میشود که در خانوادهای روستایی و تهیدست در یکی از محلههای قدیمی تبریز به دنیا آمد.
نام زینب معروف به دهباشی زینب یا زینب پاشا با شورش نان در تبریز و قیام علیه واگذاری امتیاز فروش تنباکو گره خورده است.
تابستان ۱۲۷۰ زینب پاشا در ناآرامیهای تبریز نقش مهمی به عهده داشت. در جریان نهضت تنباکو بعد از بسته شدن بازار تبریز٬ مأموران با ارعاب و فشار دوباره دکانها را باز میکنند. گفته میشود زینب پاشا که عادت داشت دو گوشه چادر را به کمر ببندند همراه عدهای دیگر از زنان با چوب و چماق وارد بازار میشوند و دکانها را میبندند.
نوشین احمدی خراسانی در مقالهای در نشریه بایا از زینب پاشا روایت کرده است که روزی در جمع تبریزیها که از شرایط ناراضی بودند حاضر میشود و خطاب به جمع میگوید: "اگر شما مردان جراُت ندارید جزای ستم پیشگان را کف دستشان بگذارید، اگر میترسید که دست دزدان وغارتگران را از مال و ناموس و وطن خود کوتاه کنید، چادر ما زنان را سرتان کنید و در کنج خانه بنشینید و دم از مردی و مردانگی نزنید، ما جای شما با ستمکاران میجنگیم."
اواخر دوره ناصرالدینشاه همزمان با شورش نان در تهران و اعتراض زنان به ناصرالدین شاه٬ شماری از زنان تبریز هم به سرکردگی زینب پاشا اعتراض خیابانی کردند. در منابع مختلف گفته شده که در جریان درگیریها چند زن کشته شدند.
زینب پاشا علاوه بر ساماندهی اعتراض خیابانی به انبارهای غله از جمله انبار والی آذربایجان حمله کرد. او گندم و آرد انبارها را بین گرسنگان توزیع میکرد.
در هر دو ماجرای نهضت تنباکو و شورش نان در زمان ناصرالدین شاه زنان زیادی نقش آفرین و فرمانده اعتراضها بودند، از جمله انیسالدوله در دربار ناصرالدینشاه و زنی دیگر به نام 'رستمه' در زنجان. اما هنوز هم در تبریز وقتی میخواهند زنی با اقتدار را مثال بزنند میگوید "مثل دهباشی زینب یا زینب پاشا."
بی بی مریم بختیاری
سردار بختیاری و حامی جنبش مشروطه
تولد ۱۲۵۳، اصفهان
مرگ۱۳۱۶
او از زنان تحصیلکرده زمان مشروطه بود که به حمایت از آزادیخواهان برخاست و حتی به تهران لشکرکشی کرد.
به واسطه زندگی در ایل بختیاری و پدرش که خان ایل بود تیراندازی و سوارکاری میدانست.
میگویند او از مشوقان اصلی برادرش علیقلیخان سردار اسعد برای فتح تهران بوده است. پیشتر در زمان استبداد صغیر، افراد ایل را به مبارزه علیه استعمار تشویق میکرده است.
قبل از فتح تهران٬ همراه سواران مخفیانه وارد پایتخت شد و شبانه روی سقف خانهای که رو به روی مجلس بهارستان بود سنگربندی کرد تا بعد از ورود سردار اسعد بختیاری با قزاقها بجنگند.
بعد از این ماجرا در ایل بختیاری به بیبیمریم، لقب سردار دادند.
او در خاطراتش درباره دلایل اینکه زنان در جامعه عقب ماندهاند نوشته "... تمام بدبختیهای ما از خودمان میباشد، زیرا که نه علم داریم و نه حقوق خود را میدانیم، اگر ما هم بدانستیم که برای چه خلقت شدیم، البته در اطراف حقوق خود جان فشانیها میکردیم. ما حالا فکر میکنیم فقط برای رفع شهوت مردها خلق شدهایم یا برای اسارت و کنیزی خلق شدهایم. ما میتوانستیم برای حقوق انسانی خود به تمام ملل عالم تظلم بکنیم و حقوق خود را برقرار بکنیم ... اما ما زنهای ایرانی ابدا از عالم انسانیت خارجیم..."
بیبی مریم بختیاری از معدود زنان عصر مشروطه است که خاطرات زندگی خود را نوشته است.
منابع ایل بختیاری نقل کردهاند که سردار بیبی مریم بختیاری سال ۱۲۸۸ خورشیدی در جنگ آزادسازی اصفهان به همراه خواهرش بیبی لیلی فرماندهی یک ستون سواره نظام را به عهده داشته است.
سال ۱۲۹۵ هم که یک افسر آلمانی با سربازانش در کنار عشایر جنوب ایران علیه انگلیسیها مبارزه میکرد، سردار مریم بهترین نیروهای خود را برای همراهی با او به تنگستان فرستاد.
گفته میشود که در دوران جنگ جهانی اول خانه او در اصفهان پناهگاهی بوده است برای فعالان سیاسی و فرهنگی مانند علیاکبر دهخدا٬ ملکالشعرا بهار و در مقطعی در سال ۱۲۹۹ پناهگاهی برای محمد مصدق.
سایهای از زندگی پارتیزانی و مقاومتهای بیبی مریم بختیاری، بعدها در سرنوشت فعالان چپ دیده میشد. زنانی مانند مریم فیروز و اشرف دهقانی که الگوی بسیاری از زنان چپ در ایران بودهاند.
صدیقه دولت آبادی
صدیقه دولت آبادی
روزنامهنگار و فعال حقوق زنان
تولد ۱۲۶۱ خورشیدی، اصفهان
مرگ ۱۳۴۰ خورشیدی، تهران
صدیقه دولتآبادی از فعالان حقوق زنان و پیشگامان روزنامهنگاری در ایران بود.
در خانوادهای تحصیلکرده در اصفهان به دنیا آمد. زبان عربی و فارسی را از شیخ محمد رفیع طاری فرا گرفت و درسهای دیگر را تا سطح دیپلم با معلمان خصوصی ادامه داد. در بیست سالگی با اعتضاد الحکما ازدواج کرد و چند سال بعد از او جدا شد.
۳۵ ساله بود که در اصفهان دبستان دخترانه "مکتبخانه شرعیات" را تاسیس کرد و بعد از آن انجمنی به نام 'شرکت خواتین اصفهان' را بنا گذاشت. تقریبا تمام عمر خود را وقف تعلیم و تربیت دختران و ارتقای حقوق اجتماعی آنها کرد.
این آغاز فعالیتهای خانم دولتآبادی برای گسترش تعلیم و تربیت دختران و حقوق اجتماعی زنان بود که کمابیش تمام عمرش را وقف آن کرد. صدیقه دولتآبادی سال ۱۲۹۷ مجوز اولین نشریه زنان اصفهان را به نام 'زبان زنان' را از وزارت معارف گرفت.
چندی بعد به دلیل انتقادهای تند نشریه از قرارداد ۱۹۱۹ وثوقالدوله٬ زبان زنان توقیف شد. خانم دولتآبادی بعد از توقیف٬ انتشار نشریه را در تهران شروع کرد.
او در نشریهاش حجاب زنان را نقد میکرد. صدیقه دولتآبادی هرچند از خانوادهای مذهبی بود، اما یک دهه پیش از کشف حجاب اجباری رضاشاه٬ حجاب از سر برداشته بود.
خانم دولتآبادی برای درمان از ایران خارج شد٬ در نهایت به پاریس رفت و مدرک کارشناسی را از دانشگاه سوربن فرانسه گرفت.
زمانی که خارج از ایران بود در دهمین کنگره 'اتحادیه بین المللی حق رأی زنان' شرکت کرد و اواخر سال ۱۳۰۶ به ایران بازگشت. مهرماه ۱۳۰۷ در وزارت معارف بخش تعلیم نسوان به او سپرده شد و سال بعد به مدیریت کل تفتیش مدارس نسوان منصوب شد.
صدیقه دولت آبادی مردادماه ۱۳۴۰ در اثر سرطان در تهران در گذشت. جمعی از فعالان حقوق زنان در ایران به پاس تلاشهای خانم دولت آبادی برای جنبش زنان٬ سال ۱۳۸۳ جایزه و کتابخانهای به نام صدیقه دولتآبادی تاسیس کردند.
مهرانگیز دولت شاهی
مهرانگیز دولتشاهی
اولین سفیر زن ایران
تولد ۱۲۹۶ خورشیدی، اصفهان
مرگ ۳۰ مهر ۱۳۸۷، پا
تاريخ : 4 / 10 / 1392
ا 12 قبل از ظهر نويسنده : سام ا فلز کاری در دوره هخامنشیان/سرگرز-مفرغ-هزاره اول قبل از میلاد
سرگرز-مفرغ-هزاره اول قبل از میلاد
هنر فلز کاری در دوره هخامنشی ، بدون شک ما را با پیدایش نخستین امپراطوری جهان و سازمان یافته ترین و مقتدر ترین دولت ها روبررو می کند . مدیریت و نظام اداری و سازماندهی در این دوره به گونه ای بود که اقوامی گوناگون از کرانه های دریای روم تا مرز های هند ، واز سرحدات چین تا ماورای دریای سیاه ، در آسایش و رفاه و نعمت فراوان می زیستند . سیاست شاهان هخامنشی ، که بر مبنای احترام و پاسداری آداب مذهبی وسنن و رسوم هنری هر محل بود ، موجب پیشرفت هنر وتمدن و اشاعه فرهنگ ایرانی در این دوران شد . قوانین مدون کوروش و داریوش اصول عدل و داد را سر تاسر ساتراپ نشین های هخامنشی بر قرار کرد . مصریان در کتیبه های خود ، داریوش را قانونگذار بزرگ لقب دادند ، واسرائیلیان در کتاب تورات شیوه دادگستری کوروش را ستوده اند و از داریوش به عنوان حامی عدالت و نیکوکار یاد کردند . ارال وارن ، خاورشناس امریکایی ، معتقد است هنر هخامنشی انعکاسی است از اصول سیاسی و اخلاق این عصر . در این هنر روح منطق حکمفرماست .تصویر ها و صورتهای سنگی مختلف در کتیبه ها و آثار معماری تخت جمشید انعکاسی از روحیه پر ارج و احترام به شخصیت والای انسانی است ؛ در صورتی که از تصویر های کتیبه های کاخ های شاهان آشوری ، که به تجاوز و تهاجم وو فشار به ملل ضعیف افتخار می کردند ، چنین بر می آید که مقام انسانی به پایین ترین درجه رسیده است .
آثار باقی مانده از این دوره بسیار کم است ؛ ولی از این همین تعداد اندک ، شیوه زندگی مردم آن زمان مفهوم می شود. در معماری تناسب و توازن اشکال به دقت رعایت شده است ، و بنای تخت جمشید و کاخ زمستانی شوش وهنر و تمدن این عصر است . هنر هخامنشی سکون و آرامش خاص خود را دارد ، و از سبک آشوری ، کا ملا متمایز است ؛ زیرا آثار قوم آ شور ، بر خلاف هنر هخامنشی ، نشان دهنده جنگ و استیلا است . هنر ی که در سبک معماری تخت جمشید و سنگ تراشی و نقش پردازی و کنده کاری کتیبه ها و ستون ها و سر ستون ها به کار رفته، تلفیقی است از هنر محلی فلات قاره ایران ، آشور ، ماد و سایر ملل تابعه که جزو شاهنشاهی ایران بوده اند. واما فلز و هنر فلز کاری که در این دوران به اوج شکوفایی و عظمت رسیده بود در خیلی از موارد نشانه عظمت و اوج اقتدار شاهنشاهی هخامنشی به حساب می آید وافسوس و دریغ که از آن همه شکوفایی و زیبایی جز نام و مقداری اشیای باشناسنامه وبی شناسنا مه چیزی دیگری بر جای نمانده است.
ادامه مطلب
تاريخ : 20 / 9 / 1392
ا 11 قبل از ظهر نويسنده : سام ا اینک که من از دنیا می روم، بیست و پنج کشور جز امپراتوری ایران است و در تمامی این کشورها پول ایران رواج دارد و ایرانیان درآن کشورها دارای احترام هستند و مردم آن کشورها نیز در ایران دارای احترامند، جانشین من خشایارشا باید مثل من در حفظ این کشورها کوشا باشد و راه نگهداری این کشورها این است که در امور داخلی آن ها مداخله نکند و مذهب و شعائر آنان را محترم شمرد .
ادامه مطلب
تاريخ : 28 / 7 / 1392
ا 5 بعد از ظهر نويسنده : سام ا روزی کوروش در حال نیایش با خدا گفت: خدایا به عنوان کسی که عمری پربار داشته وجز خدمت به بشر هیچ نکرده از تو خواهشی دارم. آیا میتوانم آن را مطرح کنم؟خدا گفت: البته!
- از تو میخواهم یک روز، فقط یک روز به من فرصتی دهی تا ایران امروز رابررسی کنم.سوگند میخورم که پس از آن هرگز تمنایی از تو نداشته باشم.
ادامه مطلب
تاريخ : 28 / 7 / 1392
ا 5 بعد از ظهر نويسنده : سام ا ﺩﺭ 138 ﮐﻴﻠﻮﻣﺘﺮﻱ ﺷﻬﺮ ﺷﻴﺮﺍﺯ ، ﺩﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﺁﺳﻔﺎﻟﺘﻪ ﺷﻴﺮﺍﺯ ﺑﻪ ﺁﺑﺎﺩﻩ ، ﮐﻤﻲ ﺩﻭﺭﺗﺮ ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩ ﺍﻣﺮﻭﺯﻱ ، ( ﺣﺪﻭﺩ 3 ﮐﻴﻠﻮﻣﺘﺮ) ﺑﻪ ﺑﻘﺎﻳﺎﻱ ﺷﻬﺮﻱ ﻣﻲ ﺭﺳﻴﻢ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﻱ ﭘﺎﻳﺘﺨﺖ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﻭ ﺑﻲ ﻧﻈﻴﺮﺗﺮﻳﻦ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﻲ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺍﻳﻦ ﭘﺎﻳﺘﺨﺖ ﺩﺭ ﺩﺷﺘﻲ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻣﺮﻏﺎﺏ ﻭﺍﻗﻊ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺴﺎﺣﺖ ﺗﻘﺮﻳﺒﻲ ﺍﻳﻦ ﺩﺷﺖ ﺗﻘﺮﻳﺒﺎً 15×20 ﮐﻴﻠﻮﻣﺘﺮ ﺍﺳﺖ. ﺭﻭﺩﻱ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﭘﻠﻮﺭ ﮐﻪ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺩﺭ ﻋﻬﺪ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣِﺪﻭﺱ ﻣﻲ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺩﺭ ﮐﻞ ﺍﻳﻦ ﺩﺷﺖ 1200 ﻣﺘﺮ ﺍﺯ ﺳﻄﺢ ﺩﺭﻳﺎﻫﺎﻱ ﺁﺯﺍﺩ ﺍﺭﺗﻔﺎﻉ ﺩﺍﺭﺩ..ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩ ﺩﺭ ﺩﺷﺖ ﻣﺮﻏﺎﺏ ، ﺍﻳﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺍﺯ ﺗﻤﺪﻧﻲ ﮐﻬﻦ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﺍﺭ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺭﻭﺳﺘﺎﻫﺎﻳﻲ ﻣﺎﻧﻨﺪ:ﺗﻞ ﻧﺨﻮﺩﻱ ، ﺗﻞ ﺳﻪ ﺁﺳﻴﺎﺏ ، ﺩﻭﺗﻮﻻﻥ ، ﺗﻞ ﺧﺎﺭﻱ ﺩﺭ ﻫﺰﺍﺭﻩ ﻫﺎﻱ ﺳﻮﻡ ﻭ ﭼﻬﺎﺭﻡ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺍﻳﺠﺎﺩ ﮔﺮﺩﻳﺪﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﻩ ﻱ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺭﺍﻱ ﺭﻭﻧﻖ ﻭ ﺷﮑﻮﻩ ﻱ ﺑﻲ ﻧﻈﻴﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﻫﻨﮕﺎﻣﻴﮑﻪ ﺑﺎﺯﻣﺎﻧﺪﻩ ﻫﺎﻱ ﺍﻳﻦ ﭘﺎﻳﺘﺨﺖ ﮐﻬﻦ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻣﻲ ﮐﻨﻲ ﻧﺎﺧﻮﺩ ﺁﮔﺎﻩ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻣﻲ ﭘﺮﺳﻲ ، ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺍﻳﻦ ﭘﺎﻳﺘﺨﺖ ﺑﻨﺎ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ؟ ﺍﻧﮕﻴﺰﻩ ﺍﺯ ﺑﺮﭘﺎﻳﻲ ﺁﻥ ﭼﻪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﻱ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻧﮕﺎﺭﺍﻥ ﻗﺪﻳﻢ ، ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ، ﺁﺳﺘﻴﺎﮒ (ﺁﺳﺘﻴﺎﮊ ، ﺁﺳﺘﻴﺎﮔﺲ) ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺎﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺩﺷﺖ ﺷﮑﺴﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﺍﻳﻦ ﮐﺎﺭﻣﺒﻨﺎﻱ ﺍﻳﺠﺎﺩ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﻭ ﻗﺪﺭﺗﻤﻨﺪ ﺗﺮﻳﻦ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﻲ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﻣﻲ ﺑﺎﺷﺪ. ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺭﻭ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺑﻨﺎﻱ ﭘﺎﻳﺘﺨﺘﻲ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺩﺷﺖ ﺩﺍﺩ، ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺑﺎ ﺍﻳﺠﺎﺩ ﺗﺨﺖ ﺟﻤﺸﻴﺪ ( ﺗﻮﺳﻂ ﺳﺎﻳﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻥ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﻲ) ﺑﺮﺟﺴﺘﮕﻲ ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩ ﮐﻤﺘﺮ ﮔﺮﺩﻳﺪ ﺍﻣﺎ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﻥ ﻫﻴﭽﮕﺎﻩ ﮐﻤﺮﻧﮓ ﻧﮕﺮﺩﻳﺪ ﺑﻄﻮﺭﻳﮑﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺑﻨﺎﻱ ﺗﺨﺖ ﺟﻤﺸﻴﺪ ﻫﻨﻮﺯ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻧﻲ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺗﺎﺟﮕﺬﺍﺭﻱ ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﻣﻲ ﮔﺰﻳﺪﻧﺪ.ﮐﻮﺭﻭﺵ ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ 550 ﺗﺎ 559 ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻣﻴﻼﺩ ﺑﻨﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 336 ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻣﻴﻼﺩ ﺍﻳﻦ ﺷﻬﺮ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﮔﻨﺠﻴﻨﻪ ﭘﺮ ﺑﻬﺎﻱ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﺳﮑﻨﺪﺭ ﻣﻘﺪﻭﻧﻲ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﻣﻌﻨﺎﻱ ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩ ﭼﻴﺴﺖ؟ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﻳﻦ ﻭﺍﮊﻩ ﻫﻨﻮﺯ ﻧﻈﺮﻱ ﻗﻄﻌﻲ ﺩﺍﺩﻩ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﺳﺖ ، ﺍﻣﺎ ﻫﺮﻭﺩﻭﺕ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﺧﻮﺩ ﺍﺩﻋﺎ ﻣﻲ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩﻱ ﻣﻬﻤﺘﺮﻳﻦ ﻗﻮﻡ ﭘﺎﺭﺳﻴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺭﻳﺸﻪ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﻴﺎﻥ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ . ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩ ﺩﺭ ﺑﺮﺧﻲ ﺍﺯ ﻧﻮﺷﺘﺎﺭﻫﺎﻱ ﻗﺪﻳﻤﻲ ﭘﺎﺭﺳﻪ ﮔَﺪَ ﻧﻴﺰ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﮐﻞ ﻣﻌﻨﺎﻫﺎﻳﻲ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻥ ﻣﻄﺮﺡ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺷﺎﻣﻞ:ﺯﻳﺴﺘﮕﺎﻩ ﭘﺎﺭﺳﻴﺎﻥ ، ﺗﺨﺘﮕﺎﻩ ﭘﺎﺭﺳﻪ ، ﻣﺤﻞ ﺍﺳﺘﻘﺮﺍﺭ ﭘﺎﺭﺳﻴﺎﻥ ﻭ ﺩﮊ ﭘﺎﺭﺳﻴﺎﻥ ﻣﻲ ﺑﺎﺷﺪ.ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺩﺷﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺳﻴﻨﻪ ﺧﻮﺩ ﻫﻮﻳﺖ ﺍﻳﺮﺍﻧﻴﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺑﻐﻀﻲ ﺩﺭ ﮔﻠﻮ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺣﮑﺎﻳﺖ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺁﻥ ﺩﻭﺭﻩ ﺍﺳﺖ ، ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻱ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺍﺯ ﺗﻤﺪﻥ ﺍﻳﺮﺍﻧﻴﺎﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺩﻭﺭﻩ ﻫﺎﻱ ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻧﻲ ﺍﺳﺖ. ﺍﻳﻦ ﺩﻭﺭﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻞ ﻣﻲ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﺳﻪ ﺩﻭﺭﻩ ﻣﺘﻤﺎﻳﺰ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﻧﻤﻮﺩ: 1- ﺁﺛﺎﺭ ﭘﻴﺶ ﺍﺭ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻭ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﻴﺎﻥ : ﺩﺭ ﺍﻳﻮﺍﻧﺴﻨﮕﻲ ﻣﺴﻘﻔﻲ ( ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺛﺮﻱ ﺍﺯ ﺳﻘﻒ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﻴﺴﺖ) ﺩﺭ ﺷﻤﺎﻝ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺗُﻞ ﺗﺨﺖ ( ﺗﺨﺖ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ) ﺗﮑﻪ ﺳﻔﺎﻟﻬﺎﻱ ﻧﻘﺶ ﺩﺍﺭﻱ ﻭ ﻗﺴﻤﺘﻲ ﺍﺯ ﻳﮏ ﻣﺠﺴﻤﻪ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﻋﻴﻼﻣﻲ ﮐﺸﻒ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. 2- ﺩﻭﺭﻩ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﻲ : ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﻴﭽﮕﻮﻧﻪ ﺷﮏ ﻭ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺑﺎﻳﺴﺘﻲ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺷﮑﻮﻩ ﺗﺮﻳﻦ ﺁﺛﺎﺭﻱ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺎﺿﺮ ﺩﺭ ﺩﺷﺖ ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﻣﻲ ﺑﺎﺷﺪ ، ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺩﻭﺭﻩ ﻣﻲ ﺑﺎﺷﺪ. ﺁﺛﺎﺭﻱ ﻣﺎﻧﻨﺪ: ﮐﺎﺥ ﭘﺬﻳﺮﺍﻳﻲ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ – ﮐﺎﺥ ﺷﺮﻗﻲ ﺑﺎ ﻧﻘﺶ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺎﻟﺪﺍﺭ – ﮐﺎﺥ ﺍﺧﺘﺼﺎﺻﻲ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ – ﺗَﻞ ﺗﺨﺖ – ﺍﻭﻟﻴﻦ ﭼﻬﺎﺭ ﺑﺎﻍ ﺍﻳﺮﺍﻧﻲ – ﺁﺏ ﻧﻤﺎﻫﺎﻱ ﮐﺎﺥ ﺷﺎﻫﻲ – ﻭﻳﺮﺍﻧﻪ ﺑﺮﺝ ﺳﻨﮕﻲ – ﺑﻨﺎﻱ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ – ﺩﮊ ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩ – ﺁﺗﺸﮑﺪﻩ ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩ – ﺣﻮﺿﭽﻪ ﻫﺎﻱ ﺳﻨﮕﻲ ﻭ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﻳﺖ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ. 3- ﺁﺛﺎﺭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺳﻼﻡ : ﻣﺴﺠﺪ ﺍﺗﺎﺑﮑﺎﻥ ﮐﻪ ﺗﻮﺳﻂ ﺍﺗﺎﺑﮏ ﺯﻧﮕﻲ ﺩﺭ ﺭﻣﻀﺎﻥ ﺳﺎﻝ 621 ﻩ . ﻕ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ . ﮐﺘﻴﺒﻪ ﻭ ﻣﺤﺮﺍﺏ ﻭ ﻗﺒﻠﻪ ﻧﻤﺎﻳﻲ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﻗﺒﺮ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﮐﻨﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ. ﻋﻼﻭﻩ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺍﺗﺎﺑﮏ ﺯﻧﮕﻲ ﺩﺭ ﺻﺪﻣﺘﺮﻱ ﺷﻤﺎﻝ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﻨﺎﻳﻲ ﺍﺳﻼﻣﻲ ﺑﻨﺎ ﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻫﻴﭻ ﺍﺛﺮﻱ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻧﻴﺴﺖ ﻭ ﻭﻳﺮﺍﻧﻪ ﺍﻱ ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﻱ ﺁﻥ ﻣﻲ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﻋﻈﻤﺖ ﻣﻌﻤﺎﺭﻱ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﭘﻲ ﺑﺮﺩ ﮐﻪ ﺑﻨﺎﻱ ﺁﻥ ﻫﻨﻮﺯ ﭘﺎ ﺑﺮ ﺟﺎﺳﺖ. ﺍﻣﺎ ﺳﺎﻳﺮ ﺁﺛﺎﺭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻳﺎ ﮐﺎﻣﻼً ﻣﻔﻘﻮﺩ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻳﺎ ﺑﮑﻠﻲ ﻭﻳﺮﺍﻥ ﮔﺮﺩﻳﺪﻩ ﺍﻧﺪ. ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 1328 ﺧﻮﺭﺷﻴﺪﻱ ، ﻗﻄﻌﻪ ﺳﻨﮕﻲ ﺍﺯ ﻳﮏ ﮐﺘﻴﺒﻪ ﮐﻪ ﺭﻭﻱ ﺁﻥ ﺟﻤﻠﻪ ( ﺍﻟﺴﻠﻄﺎﻥ ﺍﻟﻤﻄﺎﻉ ﺍﺑﻮﺍﻟﻔﺎﺭﺱ) ﺑﻪ ﺧﻂ ﺛﻠﺚ ﺯﻳﺒﺎ ﺣﮑﺎﮐﻲ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺯﻳﺮ ﺧﺎﮎ ﻳﺎﻓﺖ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﻟﻘﺐ ﺍﺑﻮﺍﻓﺎﺭﺱ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺷﺎﻩ ﺷﺠﺎﻉ ﻣﻈﻔﺮﻱ (759 ﺗﺎ 776 ﻩ. ﻕ) ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺳﮑﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻧﻴﺰ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﺤﻞ ﻳﺎﻓﺖ ﮔﺮﺩﻳﺪﻩ ﻣﻲ ﺗﻮﺍﻥ ﮔﻤﺎﻥ ﺑﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﻳﻦ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻧﻴﺰ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺑﻨﺎﻫﺎﻳﻲ ﺭﺍ ﺍﻳﺠﺎﺩ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻴﭻ ﺑﺮ ﺟﺎﻱ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 1840 ﻣﻴﻼﺩﻱ ﮐﺎﺭ ﺩﻭ ﻫﻨﺮﻣﻨﺪ ﻓﺮﺍﻧﺴﻮﻱ-ﻓﻼﻧﺪﻥ ﻭ ﮐﺴﺖ. ﻧﻘﺶ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺎﻟﺪﺍﺭ - ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻳﻦ ﺗﺼﻮﻳﺮ ، ﺫﻭﺍﻟﻘﺮﻧﻴﻦ ﻳﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ. ﻗﺒﻠﻪ ﻧﻤﺎ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﻏﺮﺑﻲ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ- ﻭﺍﮊﻩ ﻗﺒﻠﻪ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﺳﻤﺖ ﭼﭗ ﺩﻳﺪﻩ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ. ﺍﮔﺮ ﮐﻤﻲ ﺑﻪ ﺷﻮﺍﻫﺪ ﻭ ﺁﺛﺎﺭ ﺑﺮ ﺟﺎﻱ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﺑﻨﺎ ﺩﻗﺖ ﻧﻤﺎﻳﻴﻢ ﻣﻲ ﺗﻮﺍﻧﻴﻢ ﺗﺎ ﺣﺪﻭﺩﻱ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺩﻫﻴﻢ ﮐﻪ ﺑﻨﺎﻱ ﻓﻮﻕ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻭ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻪ ﮐﺪﺍﻡ ﻳﮏ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺳﺮﺯﻣﻴﻦ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ. ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﻣﻌﻤﺎﺭﺍﻥ ، ﺍﻳﻮﻧﻴﻪ ﻭ ﻟﻴﺪﻳﻪ ﺍﻱ ﺩﺭ ﺳﺎﺧﺖ ﺑﻨﺎ ﺍﺯ ﺍﺑﺰﺍﺭﻱ ﺧﺎﺹ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻘﺒﺮﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﻧﻴﺰ ﺍﻳﻦ ﺁﺛﺎﺭ ﻳﺎﻓﺖ ﮔﺮﺩﻳﺪﻩ ﻣﻲ ﺗﻮﺍﻥ ﺣﺪﺱ ﺯﺩ ﮐﻪ ﺍﻳﻦ ﺑﻨﺎ ﺗﻮﺳﻂ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﮐﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﭘﯿﺮﻭﺯﯼ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺮ ﻟﯿﺪﯾﻪ ﻭ ... ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻭﯼ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﻮﺩ ﺍﻭ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﻧﺪ . ﻭ ﺍﻣﺎ ﺩﻻﯾﻞ: 1- ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﮔﻴﺮﻱ ﺳﻨﮕﻬﺎﻱ ﺗﺮﺍﺵ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺗﺼﺎﻝ ﻫﺎﻱ ﺩﻡ ﮔﻴﺮﻱ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ.2- ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺩﺍﺧﻠﻲ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﺎ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻫﺎﻱ ﺍﻳﻮﻧﻲ ﻣﻄﺎﺑﻘﺖ ﺩﺍﺭﺩ.3- ﻧﺤﻮﻩ ﺑﺮﺟﺴﺘﮕﻲ ﻫﺎ ﻭ ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺘﮕﻲ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺣﺎﺷﻴﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﻭ ﺳﻘﻒ ﺷﻴﺐ ﺩﺍﺭﺩ.4-ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺑﺴﺖ ﻫﺎﻱ ﺁﻫﻨﻲ ﻭ ﺳﺮﺑﻲ ، ﺩُﻡ ﭼﻠﭽﻠﻪ ﺍﻱ.5- ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻫﺎﻱ ﺧﺎﺭﺟﻲ ﮐﻞ ﺳﺎﺯﻩ .ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﻴﺎﻥ ﮔﺮﺩﻳﺪﻩ ﮐﻪ ﻏﻴﺮ ﺍﺯ ﻣﻬﻨﺪﺳﺎﻥ ﻭ ﻣﻌﻤﺎﺭﺍﻥ ، ﻣُﻎ ﻫﺎ ﻧﻴﺰ ﺩﺭ ﺳﺎﺧﺖ ﺁﻥ ﻣﺆﺛﺮ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻮﺻﻴﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻣﻘﺒﺮﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺷﺮﻕ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﻮﺩ. ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺳﺎﺧﺖ ﻗﺒﺮ ﻧﻴﺰ ﮔﻤﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ ﻣﻲ ﺗﻮﺍﻥ ﺗﺨﻤﻴﻦ ﺯﺩ ﮐﻪ ﻣﻘﺒﺮﻩ ﺩﺭ 530 ﻳﺎ 540 ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﻣﻴﻼﺩ ﺑﻨﺎ ﮔﺮﺩﻳﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺗﺼﻮﻳﺮ ﺩﻡ ﭼﻠﭽﻠﻪ ﺍﻱ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﮐﻪ ﻣﻲ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﮔﻮﺍﻩ ﻭ ﺗﺄﻳﻴﺪﻱ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮ ﻣﻌﻤﺎﺭﺍﻥ ﻟﻴﺪﻱ ﻭ ﺍﻳﻮﻧﻴﻪ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ - ﺟﻨﺲ ﻓﻠﺰﺍﺕ ﺍﺯ ﺳﺮﺏ ﻭ ﺁﻫﻦ ﻣﻲ ﺑﺎﺷﺪ- ﺍﻣﺎ ﺑﺮ ﺧﻲ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﻡ ﭼﻠﭽﻠﻪ ﻫﺎﻱ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﺳﺮﻗﺖ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ ﺟﺎﻱ ﺧﺎﻟﻲ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺎﻗﻲ ﺍﺳﺖ. ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﻣﻄﺎﻟﺒﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻇﻬﻮﺭ ﺍﺳﻼﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﻳﺎﺩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﺭﻭﺍﻳﺎﺕ ﺍﺭﻳﺴﺘﻮﺑﻮﻟﺲ ﺳﺮﺩﺍﺭ ﻳﻮﻧﺎﻧﯽ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﺳﮑﻨﺪﺭ ﺩﺭ ﻓﺘﺢ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﮔﺰﻧﻔﻦ ﻭ ﻫﺮﻭﺩﺕ ﻭ ﭘﻠﻮﺗﺎﺭﮎ ﻭ ... ﻧﺎﻡ ﺑﺮﺩ. ﻗﺪﻳﻤﯽ ﺗﺮﻳﻦ ﮐﺘﺎﺑﯽ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﻭﯼ ﯾﺎﺩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻓﺎﺭﺱ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺑﻦ ﺑﻠﺨﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ ۵۰۰ ﺗﺎ۵۱۰ ﻫﺠﺮﯼ ﻗﻤﺮﯼ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺎ ﻧﺎﻡ ﮔﻮﺭ ﻣﺎﺩﺭ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻳﺎﺩﮔﺮﺩﯾﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۷۴۰ ﻫﺠﺮﯼ ﻗﻤﺮﯼ ﺣﻤﻴﺪ ﻣﺴﺘﻮﻓﯽ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﺍﺑﻦ ﺑﻠﺨﯽ ﺭﺍ ﻋﻴﻨﺎ ﻧﻘﻞ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﻋﻠﯽ ﺭﻏﻢ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺍﺑﻦ ﺑﻠﺨﯽ ﺁﻧﺠﺎ ﺭﺍ ﺻﺮﻓﺎ ﮔﻮﺭ ﻣﺎﺩﺭ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻣﺴﺘﻮﻓﯽ ﭘﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﮐﻪ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺍﺯ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻧﺒﯽ ﺍﺳﺖ . ﺍﻭﻟﻴﻦ ﻏﻴﺮ ﺍﻳﺮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺳﻼﻡ ﻳﺎﺩﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﺟﻮﺯﻓﺎ ﺑﺎﺑﺎﺭﻭﯼ ﻭﻧﻴﺰﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۴۷۴ ﻣﯿﻼﺩﯼ ﺑﻪ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺁﻣﺪ. ﻟﻮﺑﺮﻥ (۱۷۰۶ﻡ) ﺍﺯ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺁﻧﺠﺎ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻣﻘﺒﺮﻩ ﻣﺎﺩﺭ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺎ ﺷﮏ ﻭ ﺗﻌﺠﺐ ﺳﺨﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺗﻮﺭﺍﺕ ﻧﺎﻣﯽ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻣﺤﻞ ﺑﺮﺩﻩ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﺳﺖ . ﻓﻼﻧﺪﻥ (۱۸۴۱ﻣﯿﻼﺩﯼ ) ﮔﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺁﻧﺠﺎ ﻣﻘﺒﺮﻩ ﻣﺎﺩﺭ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ ﺑﻌﻴﺪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻳﻨﻄﻮﺭ ﺑﺎﺷﺪ . ﻭﯼ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﻘﺒﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﻌﻀﯽ ﺑﻪ ﺑﻬﻤﻦ ﺷﺎﻩ (ﺷﺎﻩ ﮐﻴﺎﻧﯽ ﺍﻳﺮﺍﻥ ) ﻧﺴﺒﺖ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ. ﻣﻴﺮﺯﺍ ﺣﺴﻦ ﻓﺴﺎﺋﯽ ﺩﺭ ﻓﺎﺭﺱ ﻧﺎﻣﻪ (ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺩﺭ ۱۳۰۴ ﺗﺎ ۱۳۱۱ ﻕ ) ﻣﻴﮕﻮﯾﺪ : ﺑﻠﻮﮎ ﻣﺸﻬﺪ ﺍﻡ ﺍﻟﻨﺒﯽ ﻳﺎ ﻣﺸﻬﺪ ﻣﺎﺩﺭ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ (ﻉ) ﻳﺎ ﻣﺸﻬﺪ ﻣﺮﻏﺎﺏ ـ ﻣﺸﻬﺪ ﺑﻪ ﻣﺤﻞ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻳﺎ ﻣﻘﺒﺮﻩ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﻭ ﺍﻭﻟﻴﺎﺀ ﺩﻳﻦ ﮔﻮﻳﻨﺪ ـ ﭼﻮﻥ ﻗﺒﺮ ﺟﻤﺸﻴﺪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺑﻠﻮﮎ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﻗﺪﻳﻤﯽ ﻋﺠﻢ ﺟﻤﺸﻴﺪ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺑﻮﺩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﻴﻼﯼ ﻋﺮﺏ ﺑﺮ ﻋﺠﻢ ﺍﻳﻦ ﺑﻠﻮﮎ ﺭﺍ ﻣﺸﻬﺪ ﺍﻡ ﺍﻟﻨﺒﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻭ ﭼﻮﻥ ﻋﺠﻢ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ (ﻉ) ﻭ ﺟﻤﺸﻴﺪ ﺭﺍ ﻳﮏ ﻧﻔﺮ ﺩﺍﻧﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺸﻬﺪ ﻣﺎﺩﺭ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻧﻴﺰ ﮔﻔﺘﻨﺪ . ﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۳۱۱ ﻫﺠﺮﯼ ﺷﻤﺴﯽ ﻧﻴﺰ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﺤﻞ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺷﮏ ﻭ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﺯ ﻣﺴﻌﻮﺩ ﮐﻴﻬﺎﻥ ﺗﻮﺟﻪ ﮐﻨﻴﺪ : ﻳﮑﯽ ﺍﺯ ﻗﺮﺍﯼ ﻣﺮﻏﺎﺏ ﻣﺮﺳﻮﻡ ﺑﻪ ﻣﺸﻬﺪ ﻣﺎﺩﺭ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﻋﻘﻴﺪﻩ ﻋﻮﺍﻡ ﻣﻘﺒﺮﻩ ﻣﺎﺩﺭ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ۱۲ ﮐﻴﻠﻮﻣﺘﺮ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻭﺟﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﺴﺎﻟﻪ ﻣﺒﺪﺍﺀ ﺗﺎﺭﻳﺨﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﻇﺎﻫﺮﺍ ﻣﻘﺒﺮﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ (ﺟﻐﺮﺍﻓﻴﺎﯼ ﻣﻔﺼﻞ ﺍﻳﺮﺍﻥ) ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎﯾﯿﮑﻪ ﺭﺳﻢ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻣﺎﮐﻦ ﻣﻘﺪﺱ ﺯﺭﺗﺸﺘﯿﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻣﺼﻠﺤﺖ ﺑﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﺪﻫﻨﺪ ﺷﮑﯽ ﻧﻴﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺍﺯ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻫﻤﺎﻥ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻧﺒﯽ ﺑﻮﺩﻩ ﭼﻮﻥ ﻣﻮﺍﺭﺩ ﻣﺸﺎﺑﻪ ﺯﻳﺎﺩﯼ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ. ﺣﺘﯽ ﺗﺨﺖ ﺟﻤﺸﻴﺪ ﺭﺍ ﻣﻨﺰﻟﮕﻪ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻧﺒﯽ ﻭ ﻣﺴﺠﺪ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﺤﻞ ﺑﺎﺩ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻭ ﺍﺯ ﻗﺮﻥ ۶ ﻕ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﻓﺎﺭﺱ ﺭﺍ ﺗﺨﺖ ﮔﺎﻩ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ (ﻉ) ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻭ ﺟﺎﻟﺐ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺗﺎﺑﮑﺎﻥ ﻓﺎﺭﺱ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺍﻟﻘﺎﺏ ﺭﺳﻤﯽ ﭼﻮﻥ ﻭﺍﺭﺙ ﻣﻠﮏ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ .ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﺮﺧﯽ ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﻳﻨﮑﺎﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻠﻮﮔﻴﺮﯼ ﺍﺯ ﺗﺨﺮﻳﺐ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﺎﮐﻦ ﺗﺎﺭﻳﺨﯽ ﻭ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪ ﺑﺪﺳﺖ ﻣﺘﻌﺼﺒﻴﻦ ﺩﻳﻨﯽ ﻭ ﻳﮏ ﺣﺮﮐﺖ ﺣﺴﺎﺏ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻫﻮﺷﻤﻨﺪﺍﻧﻪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۶۱۷ﻡ ﺳﻔﻴﺮ ﭘﺮﺗﻘﺎﻝ d.n garcia de silva figvereoa ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﻓﺴﺎ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﻣﺤﻞ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﻳﺎﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ .ﺗﺎ ﺳﺎﻝ ۱۸۰۹ ﮐﻪ ﺟﻴﻤﺰ ﻣﻮﺭﻳﻪ ﺍﻭﻟﻴﻦ ﺳﻔﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻴﭻ ﮐﺲ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﮐﺠﺎﺳﺖ. ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۸۰۵ﻡ ﮔﺮﻭﺗﻔﻨﺪ ﻣﻮﻓﻖ ﺑﻪ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺧﻂ ﻣﻴﺨﯽ ﺍﻳﺮﺍﻧﯽ ﺷﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﮐﺎﺭ ﺷﻨﺎﺳﺎﺋﯽ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺭﺍﺣﺘﺘﺮ ﺷﺪ. ﭼﻮﻥ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﺋﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﻴﺴﺘﻮﻥ ﺑﻮﺩ ﻫﻤﻴﻨﻄﻮﺭ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺸﻬﺪ ﻣﺮﻏﺎﺏ ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﻣﺤﻘﻘﻴﻦ ﺁﻣﺪ .ﺟﻴﻤﺰ ﻣﻮﺭﻳﻪ ﺍﺯ ﺗﻄﺒﻴﻖ ﻣﺘﻮﻥ ﺗﺎﺭﻳﺨﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﻨﮕﯽ ﻭﺭﻭﺩﯼ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﻣﺸﻬﺪ ﻣﺮﻏﺎﺏ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺭﺳﻴﺪ ﮐﻪ ﺍﻧﺠﺎ ﻣﻘﺒﺮﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۸۱۰ﻡ ﻭﯾﻠﻴﺎﻡ ﺍﻭﺯﻟﯽ ﻧﻈﺮﻳﻪ ﻣﻮﺭﻳﻪ ﺭﺍ ﺗﺎﺋﻴﺪ ﮐﺮﺩ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۸۱۶ﻡ ﮐﺮﭘﻮﺭﺗﺮ
تاريخ : 17 / 7 / 1392
ا 8 قبل از ظهر نويسنده : سام ا